دزد عاقل

ساخت وبلاگ


علی عشایری (راد)

دزد جاهل گر یکی ابریق برد

دزد عاقل دفتر تحقیق برد

(پروین اعتصامی)

     بله... دزد عاقل دفتر تحقیق برد. مطلب از این قرار است: چند روز پیش در انجمن شعری حضور داشتم که یکی از حضار اشعاری را از شاعر دیگری (که اتفاقاً در زمینه ی کاری خودش بسیار مشهور است) با نام خودش خواند. شعر اول را که شنیدم، پیش خودم فکر کردم شاید به طور اتفاقی شعرش درست مثل شعر دیگری است اما شعر بعدی را که خواند، یقین پیدا کردم که این دو شعر را کپی کرده است. پایان جلسه موضوع را به عرض معاون انجمن رساندم و ایشان با ابراز ناراحتی گفتند: «چه کنیم؟ باور کن شعر خود مرا نیز رو در روی خودم خوانده اند!».

     حالا به این نتیجه رسیده ام که این گفته ی «ملک الشعرای بهار» در مورد شاعران که «محال است کسی که دارای اخلاق حمیده و صفات پسندیده از قبیل بی طمعی، حرّیت فکر و عقیده، رحم و عدالت طبیعی، نَخوت، صحت مزاج و صحت دِماغ و امثال این ها نباشد و بتواند شعری بگوید که همه کس آن را خوب بدانند» زیاد هم درست نیست.

     این موضوع مرا بسیار ناراحت کرد و به فکر فرو برد. واقعاً برای این گونه افراد که تعدادشان هم کم نیست و هیچ تعهدی نسبت به وجدان و فرهنگشان ندارند، متأسفم. من درباره ی آن دزد ـ که دیگر نمی توانم او را شاعر بدانم ـ جور دیگری فکر می کردم و به قول سعدی:

آنکه چون پسته دیدمش همه مغز

پوست بر پوست بود همچو پیاز

     اما حالا شخصیت و اخلاق او را می شناسم و می دانم زیر نقابِ دروغینش چه باطنی نهفته است. جالب است بدانید یک روز هم به من گفت: می ترسم شعر های چاپ نشده ام را بدزدند! ؛ کافر همه را به کیش خود پندارد. در همان انجمن نیز خانم مسنی که می توانم بگویم جای مادربزرگ من است، غزلی از «شهریار» را که قبلاً کلماتش را پس و پیش کرده بود، خواند. دبیر انجمن بعد از اتمام شعر، با کنایه به او گفت: خدا پدر و مادر «شهریار» را بیامرزد! 

     حالا اگر من هم نمی دانستم که این شعر ها از شاعر دیگری است، مثل دیگران با صدای بلند به او آفرین می گفتم. یا اگر دبیر انجمن نمی دانست آن غزل از شهریار است، چند روز بعد به همراه گزیده غزلیات شهریار در کتابی شیک با نام دیگری چاپ می شد، آب هم از آب تکان نمی خورد. و اکنون با افتخار درود می فرستم به شرف کسانی که اشعار ضعیفشان را با جرأت می خوانند ولی در دیوان اشعار دیگران سرک نمی کشند و دزدی نمی کنند. می خواهم بدانم آیا واقعأ در اداره ی ارشاد هیچ نظارتی بر این موضوع می شود؟ آیا به جز کنترل  محتوای کتاب ها و اشعار، این موضوع مهم کنترل می شود؟ فکر نمی کنم، زیرا چندین کتاب این گونه را خوانده ام و اشعار دیگران را در کتاب های دیگران دیده ام. اما قطعاً قانونی در این رابطه تعیین شده است که اگر اشعار ثبت شده ی شاعری را کسی مجدد به نام خودش چاپ کند پیگرد قانونی، جریمه ی نقدی و حتی زندان را در پیش دارد.

      خوانندگان و شنوندگان هم در این موضوع بی تقصیر نیستند. خوانندگان و شنوندگانی که بدون هیچ مطالعه ای در فضای مجازی شعر حافظ را با نام عطار، شعر عطار را با نام سعدی و جالب تر اینکه شعر شاعر معاصر را با نام مولانا دست به دست می کنند. و بد تر از آن، فضای مجازی پر است از اشعار بی نام. مشکل ما این است که بی آنکه اشعار حافظ را بخوانیم، می گوییم حافظ بی نظیر است، بی آنکه آثار سعدی را مطالعه کنیم و به اندرز های او عمل کنیم، می گوییم سعدی فرمانروای ملک سخن است، بی آنکه شاهنامه ی فردوسی را بخوانیم و بفهمیم، می گوییم شاهنامه یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان است. و مهم تر از همه؛ بی آنکه مطالعه کنیم، شعر می گوییم. اگر فردوسی از رودکی، منوچهری از فردوسی، خیام از منوچهری، سنایی از خیام، عطار از سنایی، مولوی از عطار، سعدی از مولوی، حافظ از سعدی و... تقلید یا دزدی می کردند، دیگر ما این همه شاعر و سخنور نامی و جهانی نداشتیم. یکی از راز های ماندگاری هر اثر هنری، چه موسیقی، چه شعر، چه نثر، چه نقاشی و هر هنر دیگری، ابتکار و خلاقیت صاحب اثر آن است. بیایید خودمان باشیم، تاریخ فریاد می زند و به ما درس های آموزنده ای می دهد اما ما هیچ گاه نمی خواهیم بیدار شویم.

     واقعاً برای خودم متأسفم که در ابتدای راه شعر و ادبیات با این قبیل رفتار های غیر اخلاقی و به دور از انسانیت رو به رو هستم و به جای این که بزرگان مرا راهنمایی کنند، من باید چنین نکاتی را به آن ها گوشزد کنم! و متأسفم برای سرو بلند ادبیات ایران در باغ جهان، که هر کلاغی می آید و در آن لانه می سازد و قناری های خوش آواز را رنجیده خاطر می کند و فراری می دهد.

     اگر این گونه باشد، عباس آقا؛ قصاب محله ی ما نیز شاعر خوب و درجه یکی است و می تواند دست کم، از هر شاعری یک غزل بردارد و کتاب گزیده غزلی به نام خودش به چاپ برساند.

خرج چو از کیسه ی مهمان بود

حاتم طایی شدن آسان بود  

(ناشناس)

     باری، این نوشته را با نهایت تأسف به رشته ی تحریر درآوردم تا دزدان فرهنگ و ادبیات آگاه باشند که نمی توانند خیار را رنگ کنند و به جای موز بفروشند. حداقل به عنوان یک دوستدار ادبیات و شعر و فرهنگِ این مرز و بوم، حق این را داشتم که این موضوع را مکتوب کنم هرچند می دانم:

در این زمانه ی باطل کسی که حق گوید

برای خویش چو منصور ریسمان تابد

(ناشناس)

     اما به قول سعدی بزرگ:

ترحم بر پلنگ تیزدندان

ستم کاری بود بر گوسفندان

     آرزو بر جوانان عیب نیست؛ امیدوارم که دیگر، این رفتار های ناشایست را در پایتخت فرهنگی ایران شاهد نباشم.

شیراز ـ 12 بهمن 1395

 

منبع: روزنامه ی خبر جنوب، نگاه پنجشنبه، 8 تیر 1396


برچسب‌ها: علی عشایری, راد, سرقت ادبی بازنویسی داستان رودابه و زال از شاهنامه...
ما را در سایت بازنویسی داستان رودابه و زال از شاهنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aliashayeriraad بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 ساعت: 17:56